فتنه های آخرالزمان

می خواستم در مورد فتنه های آخرالزمان مطلبی بنویسم که تصادفا به مطلب زیر در شماره 90 نشریه موعود برخوردم. خالی از لطف ندیدم که عین مطلب را در همین جا نقل کنم. توصیه می کنم دقیق بخوانیدش.

حضرت علی (ع) از آغازین ایام حیات، در محضر رسول خدا (ص) بود و از دریای علم ایشان خوشه برمی‌چید. به تصریح آن امام همام، نبی خاتم (ص) در لحظات آخرین زندگی پرخیر خویش، هزار دروازه علم را برای ایشان گشودند که از هریک از آنها هزار در دیگر گشوده شد.1 بنابر شرایطی که حضرت علی (ع) در آن می‌زیستند بیش از دیگر اهل بیت (ع) به تصویر و ترسیم آینده، گاه نزدیک و گاه دور پرداختند. از مشهورترین پیش‌گویی‌های ایشان که به سرعت، راستی آن بر مخاطبان عیان شد، ماجرای جنگ نهروان با خوارج بود که فرمودند: «از شما کمتر از ده تن کشته خواهد شد و از ایشان کمتر از ده تن زنده خواهند ماند».2 این عبارت پیش از آغاز نبرد بیان شد و اندکی پس از خاتمه نبرد، شمارش شهدای سپاه و فراریان خوارج، حاضران را متحیر نمود. گاه نیز در روایات علوی صحبت از آینده نه چندان دور است؛ برای نمونه از این دست می‌توان به پیش‌گویی امیرمؤمنان (ع) درباره حمله مغول به سرزمین‌های اسلامی یاد کرد3 که با استناد به همین روایت و با درایت و حزم خواجه نصیرالدین طوسی، جامعه شیعیان کمترین آسیب را در این فتنه متحمل شد.
یکی از پیش‌گویی‌هایی که در لابه‌لای بیانات امیرمؤمنان، امام علی (ع) مطالب ارزنده و قابل توجهی درباره آن می‌توان یافت، مسئلة فتنه‌های آخرالزمانی است. درباره موضوع فتنه‌های آخرالزمان، روایات متعددی از حضرات معصومین (ع) نقل شده که در اینجا تنها به مرور روایات علوی اکتفا می‌کنیم.

معنای فتنه
فتنه را در لغت، به امتحان و آزمودن معنا کرده‌اند5. این واژه معمولاً درباره آن دسته از امتحاناتی به کار برده می‌شود که با تلخی و سختی همراه است6.
در قرآن کریم، این واژه علاوه بر این معنا،7 برای بستن راه و بازگرداندن از مسیر حق،8 شرک و کفر،9 افتادن در معاصی و نفاق،10 اشتباه گرفتن و تشخیص ندادن حق از باطل،11 گمراهی،12 کشتار و اسارت،13 تفرقه و اختلاف میان مردم14 و… به کار رفته است.

گونه‌شناسی فتنه‌های آخرالزمان
حضرت علی (ع)، در ضمن چند روایت، گونه‌های متعددی از فتنه‌های آخرالزمانی را بیان نموده اند و همان‌طور که خواهیم دید، چهارمین یا پنجمین آنان را بدترین آنها خوانده‌اند:
ـ چهار فتنه رخ خواهد داد؛ در اولی خون‌ریزی مباح می‌شود؛ در دومی خون‌ریزی و غارت اموال؛ در سومی خون‌ریزی، غارت اموال و تجاوز به نوامیس؛ در چهارمی که حتی اگر در سوراخ روباه پنهان شده باشی دچار آن فتنه خواهی شد.15
ـ خداوند در این امت، پنج فتنه قرار داده است: ابتدا فتنه عمومی، سپس فتنه خواص، پس از آن فتنه سیاه تاریک که مردم در آن بسان چارپایان می‌شوند، سپس هدنه (صلح میان مسلمانان و کفار در پی جنگ و کشتار) و درنهایت دعوت کنندگان ضلالت و گمراهی می‌آیند. در آن روز اگر برای خداوند جانشینی ماند درخدمتش باش.16 و در جایی دیگر حضرتش حیوان‌سانی مردم را ناشی از فتنه کور، پیچیده و گنگ پنجم خوانده‌اند.17
ـ همانا از دو خصلت بر شما هراسانم؛ پیروی از هوای نفس و آرزوی طولانی. اما پیروی از هوای نفس، از حق باز می‌دارد و آرزوی دراز، آخرت را در طاق نسیان می‌نهد. همانا دنیا، پشت‌کنان می‌رود و آخرت، کوچ کرده و به سوی ما می‌آید، و هر کدام را فرزندانی است. پس شما از فرزندان آخرت باشید و از فرزندان دنیا نباشید؛ چه، امروز کار هست و محاسبه نیست و فردا محاسبه هست و کار نیست. همانا فتنه‌ها و آشوب‌ها از هواپرستی آغاز می‌شود. در آنها، [به وسیله] فرمان‌های خودپرداخته با خدا مخالفت می‌شود و مردانی در عهده‌دار شدن آنها، به جای مردانی دیگر می‌نشینند.
اگر حق خالص در میان بود، اختلاف به چشم نمی‌خورد، و اگر باطل محض در میان بود، بر هیچ خردمندی پوشیده نمی‌ماند، لیکن مشتی از حق و مشتی از باطل گرفته شده و با هم آمیخته گردیده است. اینجاست که شیطان بر دوستداران خود چیره می‌گردد، و کسانی رهایی می‌یابند که از طرف خداوند عاقبت نیکی برای آنها رقم خورده باشد.
همانا من از رسول خدا(ص) شنیدم که می‌فرمود: چگونه خواهید بود زمانی که‌ فتنه‌ای شما را در برگیرد که در آن کودکان بیش از آن به نظر رسند که هستند [سن و سالشان بیشتر به نظر می‌رسد]، و جوانان به پیری رسند. مردم به کژراهه می‌روند و آن (انحراف) را مانند سنّت خویش می‌گزینند و هرگاه بخشی از آن به روش درست تبدیل گردد، گفته می‌شود سنّت دگرگون شده است. این در نظر مردم کاری زشت آید و در پی آن، بلایا شدّت یابند و نسل به اسارت برده شود. سپس فتنه و آشوب آنان را بکوبد، چنان‌که آتش، هیزم را می‌کوبد و آسیاب طعمة خود را. آنها دین می‌آموزند اما نه برای خدا، و دانش می‌جویند امّا نه برای عمل؛ و به وسیلة کار آخرت، دنیا را می‌طلبند.18

مصادیق فتنه‌ها
تعداد و گونه‌های فتنه‌های آخرالزمان آنچنان زیاد است که به طور عادی اولین تصوری که برای هر شنونده ای از شنیدن این واژه به وجود می‌آید، همین موضوع است. همان‌طور که دیدیم در میان این سیل فتنه‌ها چهار یا پنج مورد بیش از دیگر موارد، انسان‌ها را مبتلا می‌سازد. در بعضی از روایات علوی (ع) می‌توان مصادیق و تسهیل کننده‌هایی را برای وقوع در فتنه یافت:
حضرت امیر (ع) از رسول خدا (ص) نقل کرده که فرمودند:
«برای امتم بیش از هر چیز از گمراهی پس از معرفت، فتنه‌های گمراه کننده و شهوت، شکم و فرج بیمناکم».19
از همه مهم‌تر اینکه فتنه فراگیری در میان تمام مسلمانان رخ می‌دهد که تا زمان ظهور ادامه می‌یابد:
از پیامبر اکرم(ص) شنیدم که فرمود: جبرئیل به نزدم آمد و گفت: یا محمد، به زودی در امّتت فتنه به‌پا خواهد شد. پرسیدم: چگونه از آن می‌توان خارج شد؟ گفت: در کتاب خدا، خبر پیشینیان و آنها که پس از شما می‌آیند و حکم (آنچه) مابین شما (رخ می‌دهد) آمده است. [آن] فاصل میان حق و باطل است و هزل نیست. هر ستم‌کاری که بدان عمل نکند خداوند او را درهم می‌شکند و هر کس جز در آن به دنبال هدایت باشد خداوند گمراهش خواهد ساخت. ریسمان محکم الهی، ذکر حکیم و صراط مستقیم است.20
قسم به آنکه جان علی در دست اوست این امت به هفتادوسه فرقه تقسیم می‌شوند که همه آنها در آتشند به جز این فرقه: «و ممّن خلقنا أمّةٌ یهدون بالحقّ و به یعدلون؛ و از میان کسانی که آفریده‌ایم، گروهی هستند کعبه حقّ هدایت می‌کنند و به حق داوری می‌نمایند».21 اینهایند که نجات می‌یابند.22
در دیگر روایات، حضرت امیر (ع)، دسته نجات‌یابنده را خود، شیعیانشان23 و تمام پیروانشان24 معرفی نموده‌اند:
رسول خدا(ص) به من فرمود: «شبی که مرا به آسمان‌ها بردند، قصرهایی دیدم که از یاقوت سرخ، زبرجد سبز، درّ و مرجان و طلای خالص بود، کاه‌گل آنها از مشک خوشبو، خاکش از زعفران، و دارای میوه، نخل خرما و انار، حوریه، زن‌های زیبا و نهرهای شیر و عسل که بر روی درّ و جواهر می‌گذشت ـ در کنار آن دو نهر، خیمه‌ها و غرفه‌هایی بنا شده، بودند و در آنها خدمتکارها و پسرانی بودند، و فرش‌هایش از استبرق، سندس و حریر بود و طناب‌هایی در آنها بود. گفتم: ای حبیب من جبرئیل، این قصرها از آن کیست، و قصة آنها چیست؟ جبرئیل گفت: این قصرها و آنچه در آن است و چندین برابر آن مخصوص شیعیان برادرت و جانشین تو پس از تو بر امّت، علی است. ایشان را در آخر الزمان به نامی که دیگران را آزار دهد، بخوانند. آنها را رافضه (واگذارندگان) خوانند، در صورتی که این نام برای آنان زینت است، زیرا ایشان باطل را واگذارده و به حق چنگ زده‌اند، و سواد اعظم اینانند. اینها مخصوص شیعیان فرزندت حسن، پس از او، برای شیعیان برادرش حسین، پس از او، برای شیعیان فرزندش علی بن الحسین، بعد از او، برای شیعیان فرزندش محمد بن علی، پس از او، مخصوص شیعیان فرزندش جعفر بن محمد، پس از او، برای شیعیان فرزندش موسی بن جعفر، پس از او برای شیعیان فرزندش علی بن موسی، بعد از او، برای شیعیان فرزندش محمد بن علی بعد از او؛ و برای شیعیان فرزندش علی بن محمد، پس از او برای شیعیانش فرزندش حسن بن علی پس از او، و برای شیعیان فرزندش محمدِ مهدی پس از اوست. ای‌ محمد اینان امامان پس از تو، نشانه‌های هدایت و چراغ‌های روشن در تاریکی‌ها هستند. شیعیانشان ـ تمامی ـ فرزندان تو هستند، و دوستداران آنها پیروان حق و دوستان خدا و رسولند، که باطل را واگذارده و از آن دوری کرده‌اند، و آهنگ حق نموده و از آن پیروی کرده‌اند، آنها را در زمان زندگی‌شان دوست داشته و پس از مرگشان زیارت کنند. در صدد یاری آنهایند و به دوستی آنها اعتماد کنند. رحمت خدا بر ایشان باد زیرا او آمرزنده و مهربان است».25
در برخی روایات دیگر از ایشان آمده که دوازده یا سیزده فرقه از فرق اسلامی به ایشان محبت می‌ورزند و ولایتشان را قبول دارند.26
شدت این فتنه را از آنجا می‌توان دریافت که ایشان می‌فرمایند:
«اگر کسی را با ده طناب در جبهه حق بسته باشند، باز او را به باطل می‌کشانند و به عکس».27
سختی این فتنه‌ها برای مؤمنان نیز از این روایت قابل درک است که ایشان از رسول خدا(ص) نقل نمودند که فرمود:
«زمانی بر مردم می‌آید که دل مؤمن در نهادش آب می‌شود، همان‌طور که سُرب در آتش آب می‌شود، و سبب آن نیست مگر اینکه فتنه‌ها و بدعت‌هایی را که در دین آنها ظاهر گشته مشاهده می‌کنند و توانایی تغییر و بر طرف ساختن آنها را ندارند».28
در جای دیگر از حضرتش نقل شده که مؤمنان آخرالزمان از کنیزان پست تر شمرده خواهند شد.29

برکات بروز فتنه‌ها در جامعه
هرچند فتنه‌ها، سختی‌ها و تلخی‌های خاصّ خود را به دنبال می‌آورد لیکن شیرینی‌هایی در پی آن نصیب مؤمن می‌شود که شاید از هیچ راه دیگری تحصیل آنها برای مؤمن ممکن نباشد. در روایات رسول خدا (ص) و امامان اطهار (ع) می‌خوانیم:
«از فتنه‌های آخرالزمان کراهت نداشته باشید که منافقان را نابود می‌کند».30
در ضمن وصایای رسول خدا(ص) به امیرمؤمنان(ع) آمده است:
«ای علی، شگفت‌آورترین مردم از نظر ایمان و بزرگ‌ترین آنان از نظر یقین مردمانی هستند که در آخرالزمان پیامبری ندیدند و امام هم از نظرشان پنهان شده، پس به همان سیاهی و سفیدی کتاب ایمان آورده‌اند».31
امام صادق(ع) فرمود: «پس از آنکه عثمان کشته و با امیر المؤمنین(ع) بیعت شد، آن حضرت بر فراز منبر تشریف برد، خطبه‌ای خواند و در آن فرمود: «هان که گرفتاری شما به گرفتاری همان روز که خداوند پیغمبرش را برانگیخت بازگشت نموده است. سوگند به آنکه او را به حق برانگیخت، حتماً باید گرفتار وسوسه شوید و غربال گردید تا آنکه زیرورو شوید و بالا و پایین گردید. حتماً باید افرادی که کوتاه آمده‌اند پیشی گیرند و آنانی که پیشی گرفته‌اند کوتاه بیایند. به خدا قسم هیچ نشانه‌ای را پنهان نکرده‌ام و هیچ دروغی نگفته‌ام و مرا از این مقام و چنین روز آگاهی بود».32
یکی از برکات صبر در آخرالزمان این است که مؤمن را در ثواب تمام نیکی‌های پیشینیانش شریک می‌سازد:
وقتی در جنگ نهروان امیر المؤمنین(ع) خوارج را به قتل رسانید، مردی به خدمت حضرت رسید. حضرت به او فرمود: «قسم به خداوندی که دانه را شکافت و آدمی را آفرید، مردمی در اینجا با ما آمده‌اند که هنوز خداوند پدران و نیاکان آنها را خلق نکرده است!»
آن مرد عرض کرد: مردمی که هنوز خلق نشده‌اند چگونه می‌توانند با ما آمده باشند؟!
فرمود: «آری، آنها مردمی هستند که در آخرالزمان می‌آیند و در این هدف که ما داریم آنها نیز شریکند و تسلیم ما، پس آنها در آن راه که ما گام برمی‌داریم شرکای حقیقی و واقعی ما هستند».33
مسلماً هر آزمونی که سخت تر باشد در عین آنکه بسیاری نمی‌توانند در آن قبول شوند آن عده ای که توفیق و پیروزی می‌یابند تعدادی اندک و جایگاهی رفیع خواهند داشت.

راه رهایی از فتنه‌های آخرالزمان
تمسک به قرآن و اهل بیت(ع) راه رهایی از این فتنه‌های آخرالزمانی در بیانات امیرمؤمنان(ع) در دو قالب عمومی و فردی قابل دسته‌بندی است. راه عمومی همان تمسک به قرآن و اهل‌بیت(ع) است. راه فردی که به برخی از صحابه توصیه می‌شده ـ الزاماً شامل همگان نبوده ـ سکوت، قعود و… است.
روایت مربوط به تمسک به قرآن را پیش از این مرور کردیم.34 دربارة تمسک به اهل بیت(ع)، روایات متعددی از امیرمؤمنان(ع) نقل شده که با توجه به جامعیت روایت ذیل و دربرداشتن راه تحقق آن، از بیان دیگر موارد خودداری و به نقل همین مورد اکتفا می‌کنیم.35
امیرمؤمنان (ع) در ضمن خطبه‌ای بلند راه‌هایی را برای رهایی از فتنه‌ها و مصون ماندن از عذاب الهی که فرجام فرو افتادگان در آنهاست فراروی مؤمنان نهادند. در اینجا به مناسبت، به فرازهایی از این سخن گران‌سنگ توجه می‌کنیم:
من و رسول خدا (ص) بر لب حوض هستیم و خاندان ما با ما هستند پس هر کس ما را بخواهد باید گفتار ما را بگیرد و به کردار ما عمل کند زیرا ما خاندانی هستیم که شفاعت از آن ماست. برای دیدار ما در کنار حوض با هم رقابت کنید، چون ما دشمنان را از آن دور و دوستانمان را از آن سیراب می‌سازیم. هر کس از آن آب نوشد هرگز تشنه نشود، و حوض ما پر است و از دو آبریز بهشتی در او ریخته می‌شود؛ یکی «تسنیم» و دیگری «معین». در دو طرف این حوض، زعفران است. کسی را بر ما نمی‌گزیدند ولی اوست که از بندگانش هر که را بخواهد ویژه رحمتش کند، پس خدا را ستایش می‌کنم بدین نعمت‌ها که مخصوص شما قرار داده و بر حلال‌زادگی شما، چون یاد ما خانواده، شفای هر درد، بیماری و وسوسة شک‌آور است، و البته دوستی ما خشنودی خداست، و هر کسی که راه ما را گیرد، فردا در «حظیرالقدس» و «فردوس برین» با ماست، و منتظر امر ما همچون کسی است که در راه خدا به خونش غلتد، و هر که فریاد ما را بشنود ولی ما را یاری نکند خدا به رو بر سر دو سوراخ بینی او را در دوزخ سرنگون سازد.

1. استقامت و تقیّه در برابر دشمنان: ماییم درِ گشایش، چون مبعوث شوند و همه راه‌ها بر مردم بسته شود، ماییم «باب حطّه» که در اسلام است هر کس در او آید نجات یابد و هر که از آن دور شود فرو افتد. خدا به ما آغاز کرد و به ما پایان داد و آنچه را بخواهد به ما می‌زداید و به ما پایدار سازد و به ما باران فرود آید، مبادا فریبنده شما را از خدا فریب دهد، اگر بدانید درماندن شما میان دشمنانتان و تحمّل اذیت‌ها چه اجری دارید چشم شما روشن شود، و اگر مرا نیابید چیزهایی بینید که آرزوی مرگ کنید از ستم و دشمنی و خودبینی و سبک‌شمردن حق خدا و ترس، چون چنین شود همه به رشته خدا بچسبید و از هم جدا نشوید، و بر شما باد به صبر و نماز و تقیّه.
2. ثبات و دوری از رنگ به رنگ شدن: و بدانید که خداوند دشمن میدارد بندگان متلوّن و همه رنگ خود را، پس از حق و ولایت اهل حق دور نشوید چون هر کس دیگری را جای ما برگزیند نابود است و هر که پیرو آثار ما شود به ما پیوندد، و هر که از غیر راه ما رود غرق شود همانا برای دوستان ما فوج‌هایی از رحمت خداست و برای دشمنان ما فوج‌هایی از عذاب خدا، راه ما میانه است، و رشد و صلاح در برنامه ماست، بهشتیان به خانه‌های شیعیان ما چنان نگاه می‌کنند که ستاره درخشان را در آسمان می‌بینند.
3. پرهیز از دنیاگرایی: هر کس از ما پیروی کند گمراه نشود، و هر که منکر ما شود هدایت نگردد، و نجات نیابد آنکه بر زبان ما کمک دهد دشمن ما را و یاری نشود آنکه ما را وابگذارد. پس به طمعِ دنیای پوچ و بی‌ارزشی که سرانجام از شما دور شود و شما نیز از آن زوال یابید از ما روی نگردانید، زیرا هر کس دنیا را بر ما ترجیح دهد افسوس فراوان دارد. خداوند متعال [از زبان این فرد] می‌فرماید: «ای وای بر من که جانب امر خدا را فرو گذاشتم و در حقّ خود ظلم و تفریط کردم».36
4. شناخت حقّ امامان معصوم(ع): چراغ راه مؤمن شناخت حق ماست، و بدترین کوری نابینایی فضیلت ماست که با ما بی‌جهت و بدون گناه به دشمنی برخاسته فقط به جرم اینکه ما او را به سوی حق و دوستی خواندیم و دیگران او را به سوی فتنه دعوت کردند، آنها را بر ما ترجیح‌ داد. ما را پرچمی است که هر که در سایة آن درآید، او را جا دهد و هر که بسوی او پیش تازد پیروز است و هر که از آن واماند نابود، و هر که بدان چنگ زند نجات یابد، شمایید آبادگران زمین که (خداوند) شما را در آن جای داد تا ببیند چه می‌کنید، پس مراقب خدا باشید در آنچه از شما دیده می‌شود، بر شما باد به راه روشن بزرگ‌تر، در آن بروید که دیگری جای شما را نگیرد. سپس حضرت این آیة قرآن را تلاوت فرمود: «به سوی آمرزش پروردگارتان بشتابید و به راه بهشتی که عرضش به قدر پهنای آسمان و زمین است و آن برای اهل ایمان به خدا و پیمبرانش مهیا گردیده».37
5. پیشه کردن تقوی: پس بدانید شما به بهشت نمی‌رسید مگر به تقوی، و هر که رها سازد پیروی از آنکه خدا فرمان اطاعت او را داده، برانگیخته شود برای او شیطانی که قرین و مونس او گردد.
6. عدم سازش با ستمکاران: شما را چه باشد که به دنیا تکیه کردید، و به ستم خشنودید، و فرو گذاشتید آنچه را که عزت و سعادت شما و نیروی علیه ستمگران در آنست، نه از خدایتان شرم دارید، و نه به حال خود فکر می‌کنید. شما در هر روز ظلم می‌شوید ولی از خواب بیدار نمی‌گردید، و سستی شما پایان نپذیرد، آیا نمی‌بینید دین شما کهنه می‌شود و شما سرگرم دنیایید، خدای بزرگ می‌فرماید: «و شما مؤمنان هرگز نباید با ظالمان همدست و دوست باشید و گر نه آتش کیفر آنان در شما هم خواهد گرفت و در آن حال جز خدا هیچ دوستی نخواهید یافت و هرگز کسی، یاری‌ شما نخواهد کرد».38و39
7. ذکر و یادآوری همیشگی: دانشمند آن‌کس است که ارزش خویش را بشناسد، در نادانی مرد همین بس که قدر خود را نشناسد و دشمن‌ترین بندگان نزد خدا همانا بنده‌ای است که خدا او را به خودش واگذارد، سرگردان و حیران از راه راست باشد و هدفش را نداند چیست و بدون راهنما راه را بپیماید. اگر به سوی کسب مال دنیا دعوت شود اجابت می‌کند اگر به سوی آخرت دعوت شود کاهلی می‌کند گویا عملی را که برای دنیا انجام می‌دهد بر او واجب است و آنچه برای آخرت انجام می‌دهد از او ساقط. اینها در زمانی است که در آن زمان کسی سالم نمی‌ماند جز مؤمنی که دائم الذکر است و کم اذیت، که اگر حاضر باشد کسی او را نشناسد و اگر غایب باشد جستجویش نکنند.
8. عدم اشاعة گناه: اینان چراغ‌های هدایت و مشعل‌های فروزان برای شبروان هستند و برای سخن چینی و فساد در گردش نیستند، نادان و سفیه نباشند که گناهان را انتشار دهند و اشاعه فاحشه کنند. خداوند درهای رحمتش را بروی اینان می‌گشاید و از ایشان عذاب سختش را برطرف می‌کند. ای مردم همانا روزگاری می‌آید که مردم فقط به اسم اسلام بی‌نیاز باشند و از اسلام خبری نباشد آن چنان که ظرف تنها به آنچه که در آن ریخته می‌شود بی‌نیاز باشد.40
به امید آنکه خداوند همة ما را از شرّ فتنه‌های آخرالزمان برهاند و از تمام ابتلائات این دوره سربلند بیرون آورد. انشاءالله

پی نوشت‌ها:
1. شیخ مفید، الإرشاد، ج‌1، ص35.
2. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبة 59.
3. علامه حلی‌، الفین، ترجمه وجدانی، ص 953.
4. علامه حلی‌، کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین(ع)، ص 84.
5. تهذیب اللغة، ج 14، ص 296؛ مقاییس اللغة، ج 4، ص 472.
6. النهایة، ج3، ص410.
7. سورة عنکبوت (29)، آیة 2.
8. سورة مائده (5)، آیة 49.
9. سورة بقره(2)، آیة 193.
10. سورة حدید (57)، آیة 14.
11. سورة انفال (8)، آیة 73.
12. سورة مائده (5)، آیة 41.
13. سورة نسا (4)، آیة 101.
14. سورة توبه (9)، آیة 47.
15. السنن الوارده، ص35.
16. فتن ابن حماد، ص28.
17. همان، ص39.
18. روضه کافی، ص58.
19. السنن الوارده، ص37.
20. تفسیر عیاشی، ج1، ص3.
21. سورة اعراف (7)، آیة 181.
22. تفسیر عیاشی، ج2، ص43.
23. بحارالانوار، ج24، ص146.
24. الامالی، ص212.
25. الصراط المستقیم، ج2، ص153.
26. نهج السعاده، ج3، ص427 و ص430.
27. فتن ابن حماد، ص34.
28. امالی طوسی، ج2، ص132؛ وسائل الشیعه.
29. فتن ابن حماد، ص123.
30. کنزالعمال، ج11، ص189.
31. کمال الدین، ص288.
32. الکافی، ج1، ص396.
33. المحاسن، ص262؛ بحارالانوار، ج52، ص131.
34. ر. ک: الدرالمنثور، ج2، ص227.
35. ر. ک: کمال الدین، ج2، ص654.
36. سورة زمر (39)، آیة 56.
37. سورة حدید (57)، آیة 21.
38. سورة هود (11)، آیة 113.
39. نهج السعاده، ج3، ص421.
40. إرشاد القلوب إلی الصواب، ج‌1، ص 35.

  1. از آنجایی که در زمان فتنه‌های آخرالزمانی قرار داریم لازم و ضروری است بر هر فرد مسلمان شیعه که بشناساند اینگونه فتنه‌ها را تا همه آگاهی داشته و برای ظهور حضرت ولی عصر (عجج) آمادگی لازم را داشته باشیم انشاءالله
    مطالبت خیلی عالی و بیانگر سرباز امام زمانی بودنت است. یا حق

  2. سلام پسرعموجان عزیز
    از اینکه به وبلاگم سرزدی متشکرم
    مطالب سایت شما خیلی وزین است و می شود گفت تا حدودی تخصصی ومن به اندازه وسعم بهره ها بردم .
    اما مصادیق فتنه ها و فرمایش آیت الله بهجت ( ره )که امیدوارم مصداق داشته باشد و شایعه نباشد ، گویای این است که به ظهور آقا چیزی نمانده .
    « عجل الله فرجه الشریف »
    اما سؤالی که از عمو زاده ام دارم و انتظار دارم که جوابش را تخصصی بیان بفرمایید که این سؤال بنده سؤال خیلی ها نیز هست ،
    که آیا رد فرضیه داروین در مورد آفرینش انسان ، برخلاف برهان نظم نیست ؟
    درست است که داروین در کتاب زندگی خودش می نویسد که هر چه ایمانم به خدا ضعیفتر می شد به تکامل انسان از موجودات پست تر اعتقادم قویتر می شد .
    به نظر بنده داروین نیز بنی بشر است و جایز الخطا . و او اشتباه بزرگی که کرده این است که اگر انسان از میمون نیز به وجود آمده باشد باز وجود خداوند نهی نمی شود . و این موضوع عین برهان نظم است .
    خداوند در کتاب قرآن می فرماید ما انسان را از خاک آفریدیم
    — اگر انسان از تکامل میمون هم بوجود آمده باشد باز هم از خاک است (عناصر سازنده بدنش از خاک است)—
    و نفخت من روحی
    خداوند از روح خود بر موجودات پست تر دمید و آنها را (انسان ) دارای قوه اختیار و اراده ساخت .
    خیلی ممنون می شوم اگر در این زمینه ها مطلبی بنویسی و یا منابع ارائه بدهی البته اگه وقتشو داشته باشی
    به خانواده سلام برسان

  3. @امیر
    سلام عموزاده عزیز. از اینکه شما هم قدم رنجه کردید و این وبلاگ سوت و کور مرا رونقی دادید سپاسگزارم.

    اما در مورد سؤالتان چند نکته کوتاه را عرض می کنم که اگر نیاز دیدید مفصلا مطلبی مجزا برایش می‌نویسم.

    1- نخست اینکه خودتان می‌گویید فرضیه داروین. یعنی اینکه نه خودش و نه بعد از او کسی نتوانسته آن‌را اثبات کند. هرچند که فرضیه او تحقیق بوده ولی رابطه ای که او بیان می‌کند هنوز از نظر علمی به اثبات نرسیده و همانگونه که شواهدی در تأیید فرضیه او یافته شده در رد آن هم پیدا شده است. مضاف بر اینکه این فرضیه حتی ویژگی‌های اصلی یک فرضیه علمی را هم ندارد.

    2- وقتی اساس برهان نظم را مورد توجه قرار می‌دهیم، می‌بینیم که این برهان بر مبنای ارتباط عرضی بنا شده و نه ارتباط طولی. بدین معنی که برهان نظم از وجود نظم در آفرینش عرضی بحث می‌کند، درحالیکه فرضیه داروین ارتباط طولی را بیان می‌کند.

    3- اما اگر بخواهیم از قرآن دلیلی بر رد نظریه داروین بیاوریم، این دو آیه از مهمترین آنها هستند:
    «ان مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون»آل عمران/59
    «همانا مثل عیسی(ع) در پیش خداوند همانند مثل آدم است که خداوند او را از خاک آفرید. و سپس به او گفت موجود شو پس شد.»
    «خلق الانسان من صلصال کالفخار»الرحمن/14
    «خداوند، ‌انسان را از گل خشک همانند سفال بیافرید.»

    امیدوارم که این 3 نکته مفید بوده باشند. اگر نیاز بود بفرمایید تا یک مطلب مفصل‌تری بنویسم. و یا اگر نیاز به بحث بیشتر بود مطالب شما را هم می‌شنوم.

    ممنون و موفق باشید. سلام مرا هم برسانید.
    یا علی

  4. سلام خسته نباشی
    مطالبتان را خواندم. شواهدی که بر فرضیه داروین وجود دارد و دلایلی که ارائه می شود خیلی قوی است و اما اینکه چرا فرضیه است و به درجه نظریه نرسیده است این است که تکامل موجودات به ابعاد زمانی کلان وابسته است . اما موضوع دیگر
    داروین ویژگی های علمی یک فرضیه را کاملاً رعایت کرده و موضوع دیگر اینکه تابحال شواهدی بر رد نظریه داروین ارائه نشده است .
    اما نکته دومی که نوشته اید بسیار قابل تأمل است ( ارتباط عرضی)
    در این مورد باید بسیار فکر کنم و شاید چیدمان فکریم را عوض کند
    آیه هایی را که نوشته اید باید مورد بررسی قرار دهم
    به هر حال متشکرم
    دست بردار نیستم. ادامه خواهم داد .

  5. @امیر سلام
    در مورد اصل فرضیه و اینکه این فرضیه قابل اثبات هست یا خیر و … که البته شما بهتر از من وارد هستید. اما اینکه ویژگی های یک فرضیه علمی را ندارد کاملا مشخص است. چون یک فرضیه علمی از نظر منطقی نظریه ای کلی است که اولاً نظمی مکرّر و همیشگی را بیان می کند و ثانیاً بر اساس آن هم پیش بینی یک پدیده میسر است و هم تفسیر آن و ثالثاً نادرستی یک قانون علمی را می توان به تجربه دریافت (یعنی ابطال پذیر است) پس قضایای جزئی و واقعیت خارجی که مثلاً کره خورشید یک کره داغ است و هم چنین گزاره های تجربه ناپذیر از قانون و نظریه علمی خارج هستند و این فرضیه که بر انتخاب اصلح و طبیعی استوار است دارای چنین حالتی است.
    البته این دلیل برای رد نیست. بلکه این دلیل بر این است که بحث علمی بر روی آن کمتر قابل انجام است.
    از سوی دیگر اگر مسأله ترانسفورمیسم یک قانون کلی بود، پس چرا برخی از جانداران به نوع دیگری بدل شدند و برخی دیگر از همان جانداران در همان سرزمین به حال خود باقی ماندند. پس چرا بعضی از میمونها به آدم تبدیل و بعضی به همان حالت باقی ماندند.

    البته من حالا که کمی بیشتر فکر میکنم, دلیلی بر رد نظریه داروین به این شکل نمی بینم و به نظرم اصلا قبول یا رد این نظریه به قبول یا رد وجود خدا نمی انجامد. و ماتریالیستها آن را به عنون بهانه ای بر اثبات نظر خود به کار برده اند. هرچند به لحاظ شخصی با دلایلی که گفتم و اگر لازم شد دلایل دیگری هم به آن اضافه خواهم کرد, با این نظریه مخالفم.
    البته باید بگویم که این نظریه در واقع میان افراد یک نوع کاملا مورد قبول است. مثلا تکامل نوع انسان در چندصد سال گذشته از نظر فکری و جسمی و … مورد قبول است. اما اینکه انسان مثلا نتیجه تکامل میمون باشد باتوجه به نکات مذکور و چند نکته زیر رد می شود (که البته نکات من علمی نیستند بلکه عقلی و شرعی هستند):

    1- نخست اینکه من بعد از اثبات وجود خدا با برهان نظم و علیت و … صفاتی را برای او برمی شمرم. از قبیل علم و احاطه. اگر بگوییم که تکامل یک سیر اتفاقی بوده که قطعاً نقش خداوند در خلقت رد شده است. اما اگر تکامل یک سیر به دست خدا بوده, پس لازمه اش این است که خداوند قدرت خلق یک شیء جدید را نداشته و این نقص به ذات خداوند است.
    در واقع با قبول نظریه داروین ما نه خود خدا که علم و اخاطه او را نفی کرده ایم.

    2- اصل خلقت البته از نظر من امری تدریجی بوده و شاید بتوان نظریه داروین را با این موضوع مرتبط دانست. اما اساس داروینیسم تبدیل انواع است نه تکامل آنها.
    در واقع در نظریه او مشخص نیست که او از کجا انسان را کامل تر از میمون دانسته است؟ از کجا که میمون ها بعد از انسان به وجود نیامده باشند؟ همانطور که شواهدی از انسان نئاندرتال مربوط به 4 میلیون سال پیش کشف شده است!

    3- در مورد آیاتی که ذکر کردم این نکته را هم بگویم که برخی از مفسران, این آیات را صرفا در مقام بیان تربیتی می دانند نه بیان اصل و اساس خلقت. که البته از نظر من قرآن با توجه به جامعیتش صرفا در مقام ذکر نکات تربیتی نبوده و اشاره اش در داستان خلقت حضرت آدم هم تربیتی و هم اشاره به خلقت بشر است.

    4- وقتی به اساس داروینیسم بنگریم, جدای بحث از این ظواهر, باید ببینیم که بر مبنای این نظریه چه اتفاقاتی برای بشر افتاده است. به نظر من مدرنیسم امروز که سایه سنگینی در راه اعتلای روح انسان و اخلاق و سنت های نیک انداخته است ثمره همین نظریه است. صرف درست یا غلط بودن این نظریه کمکی به حال بشری که بر مبنای آن شروع به نفی خدا و بعد گرفتاری در اومانیسم کرده است, نخواهد کرد.

    5- البته هنوز هم حرف برای گفتن دارم. اگر دست بردار نباشی :-)

    یا علی

  6. @امیر
    سلام دوباره، این مطلب را هم بخوانی به نظرم بد نیست. برای خودم خیلی جالب و مفید بود.
    http://www.fararu.com/vdciywaz.t1a5r2bcct.txt

  7. سلام پسر عمو جان
    می خواستم در مورد کلاس های به اصطلاح عرفان که در تبریز برگزار میشه نظرت رو بدونم . حرف های عجیب غریبی از این کلاس هامی شنوم .
    تا بحال شنیدی اگه نشنیدی بپرس . قصد دارم یک ترم برم به این کلاس ها .البته به خاطر احساس مسؤلیتی که میکنم .

  8. @امیر سلام

    من هم فقط شنیدم اگر منظورت «عرفان حلقه» باشه. و البته با یکی از کسایی که تو این جلسات قدیمیه هم بحث هایی داشتم. ولی نتونست حرفاشو ثابت کنه. متأسفانه خیلی تونستن قشر جوان رو تحت تأثیر قرار بدن و مخصوصاً تو مدارس فعالیتشون زیاده.

    البته حرفهایی که میزنند رو من از قدیم باهاش آشنایی دارم. بیشتر حرفشون اینه که طریقت برای رسیدن به خدا کافیه و نیازی به شریعت نیست. و هدفشون هم بچه مسلموناییه که کمی به رعایت ظواهر مقیدند. مثلا نماز می خونند و روزه می گیرند و حجاب دارند و …
    متأسفانه اولین شروعش رو هم تو مدارس برخی معلمین انجام دادند.
    به هر حال مراقب باش اگر شرکت کردی. چون پشتوانه قوی برای هضم حرفاشون لازم داری. یک نکته دیگه هم که ممکنه «وزارت اط» روشون حساس شده باشه و کار دستت بده.

    موفق باشی

    • منتقد
    • فوریه 20th, 2010

    می دانم که حتی ارزش انتقاد هم نداری متاسفم که وسایل ارتباطی وسیله ای برای ابلهانی چون تو شده که نظریات پست وبی ارزششان را بیان کنند واقعا که آخر الزمان است چون که فاسقان ومنافقانی چون تو که خود فتنه آخر الزمانند از فتنه های آخر الزمان حرف میزنند اگر واقعا میخواهی در مورد فتنه های آخرالزمان حرف بزنی در مورد خوددت حرف بزن تا ذوستانت بهتر بشناسند تو را ای دشمن خدا

  9. @منتقد
    اینطور که تو نوشتی یا من رو می شناسی و نوشتی و یا نمی شناسی، که در هر دو صورت به خدا پناه می برم از شر این حرفها. اما چند نکته رو می گم تا هم تو بدونی و هم دیگران:
    1- اعوذ بالله من شر نفسی.
    2- اینکه من کی هستم و چی هستم، جز خالق من کسی نمی دونه و نمی تونه اظهار نظر کنه. خدا همه ما رو عاقبت به خیر کنه.
    3- اگر نوشته بالا رو خونده باشی اولا می بینی که مقاله مال کس دیگریه و تمام سخنان داخل اون هم از مولایم امام علی علیه السلام نقل شده. بنابراین بهتره فقط عنوان مطلب رو نخونی و نظر بدی. بلکه بهتره خود مطلب رو هم بخونی.
    4- از امام علی علیه السلام آمده که: لا تنظر الى من قال، وانظر الى ما قال (غررالحکم)
    5- بهتر بود به جای منتقد اسم مناسبتری که به حرفهات بیاد برای خودت انتخاب می کردی. مثل همّاز یا نمیم
    6- اگر دوستانم من رو به اندازه ادعاهای تو نمی شناسند پس دوست من نیستند. بنابراین نیازی به شناساندن خودم به اونها ندارم.
    7- تو که تبریز هستی و اینترنت مکس نت استفاده می کنی و … لابد می دونی من کیم. اگر نمی شناسی سعی کن بشناسی و حرف بزنی.
    8- خدایا به من صبر بده!

    • منتقد
    • فوریه 22nd, 2010

    فقط یک کلمه لایقته : شیطان صفت بلکه خود شیطان

  10. @منتقد
    ببین عزیزم، مثل اینکه شما یه طوریت میشه. بهتره خودت رو به یک مشاور روانپزشک نشون بدی.
    اگر حرف منطقی داری بیا و بزن وگرنه وقت من و مخاطبانم رو نگیر. چون دیگه پاسخی به خزعبلاتت نمیدم.

  11. سلام پسر عمو جان عزیز
    این بی شعور خودنما (منتقد ) عرضه شو نداره که وارد حرفای منطقی بشه . ولش کن . از مصادیق فتنه هاست .خاک تو سرش کنم .
    آخه ادب اجازه نمیده که مثل خودش حرف بزنی . تو رو من میشناسم پسر عمو جان عزیزم .
    قربون اون ادب و معرفتت برم.

  12. سلام
    ساقور عزیز کمکار شده ای
    نکند کاغذت تمام شده که دیگر از ایده های کاغذی خبری نیست؟

  13. سلام جناب @پروا،نه
    نه کاغذهای ذهنمو یکی پاره کرده. همه ایده هام پاره پوره شدن! یه چسب رازی برام بخر اینا رو بچسبونم.

    جدای از شوخی، سوژه ها به نظرم خیلی سطحی شدن و نمی تونم راجع بهشون بنویسم. فکر میکنم هر چیزی که می خوام بنویسم رو همه می دونن. یا قبلا یکی دیگه نوشته.
    گاهی وقتا اینجوری آدم هنگ می کنه دیگه :-|

    ممنون که سر زدی. سرت درد نکنه.

  14. سلام پسر عمو جان – امیدوارم حالتون خوب باشه – من تازه با سایت شما آشنا شدم – سایت جالبیه – من هنوز نتونستم کامل مطالب رو بخونم – فعلاً خواستم یه عرض ادبی بکنم – موفق باشی .

  15. سلام @مرتضی جان
    ممنون از لطفی که نسبت به بنده دارید. آقا شما هم وبلاگ داشتید و من بی خبر بودم! لینک دادم به وبلاگتون.
    راستی عیدتون مبارک. به عموجان و باقی خانواده هم سلام برسونید.

    در پناه حق

    • منتظر
    • نوامبر 23rd, 2010

    be successfull

    • محمد
    • فوریه 25th, 2011

    با سلام خدمت عزیزی که بحث فرضیه داروین را مطرح نمودند. می خواستم عرض کنم که طبق احادیث و روایات خلق حضرت آدم حدود 9000 سال پیش صورت است. قبل از حضرت آدم ، موجوداتی شبیه به انسان نیز وجود داشته اند ولی قابلیت انسان کامل امروزی را نداشته اند و شاید هم میمون بوده اند. در سوره بقره هم به این موضوع پرداخته شده است. ملائکه از خدا پرسیدند: آیا می خواهی موجودی خلق کنی که در زمین خونریزی و فساد کند؟
    یعنی از قبل هم موجوداتی بوده اند که در زمین درگیری و خونریزی داشته اند.
    در بحث جدیدی که به تازگی مطرح شده، من در جایی خواندم که خودِ شیطان نظریه تکامل انسان را به داروین یاد داده است. شاید بپرسید چرا من این حرف را می زنم؟ منطقش کجاست؟
    کمی دقیق تر بنگرید. نظریه دارین چه می گوید؟ آیا جز این است که انسان بصورت کنونی وجود نداشته و بصورت تدریجی به تکامل رسیده است؟ ولی پشت سرِ این فرضیه یک توئطه پنهان به چشم می خورد. به نظرِ بنده، هدف شیطان از طرح کردنِ فرضیه تکامل، به این فرضیه منجر می شود که بله! همۀ عالم و موجودات و کرات و سیارات و ستارگان و … بصورت تدریجی و خودبه خود بوجود آمده اند و هیچ خالقی وجود ندارد!!!! در حقیقت به نفی خدا منتهی خواهد شد.

    توصیه می کنم به تمام فرضیه ها اندکی با نگاه منتقدانه نگاه کنید. شیطان در بعضی مواقع خودش وارد عمل می شود و بشر را به گمراهی می کشاند. مثل آن موقع که داخل بت رفته بود. یا آن موقع که به صورت یک پیرمرد درآمد و با ابوبکر بیعت کرد تا حق علی (ع) را ضایع گرداند.

    خدایا همه ما را به راه راست هدایت کن. آمین

  16. @محمد
    لطفا کل مباحث رو از ابتدا بخونید. ما سعی کردیم که با دیلایل عقلی و شرعی و علمی مطالب رو پیش ببریم و تقریبا فرضیه داروین رو رد کردیم :-)
    و البته اصلا فرضیه داروین آلت دست شده برای همین که اثبات کنند خالقی وجود نداره در حالی که خود داروین از فرضیه اش این نتیجه رو نمیگیره.
    به هر حال ممنون از نظرتون و اینکه تو بحث وارد شدید.
    اللهم اهدنا الی صراط الحمید.

  1. بدون تراک بک