کوکب رخشان

امام علی بن موسی الرضا (علیه‌الاسلام)نوشتن درباره امامی که سراسر رحمت است و لطف و احسان، نه برای من که برای هر کسی غیر از آنانکه او را به حق مأموم بوده‌اند سخت است. سخت و شاید محال. فقط همین را می‌گویم که این امام ما کسی است که بزرگترین آرزوی محبانش چون کبوتر بر گرد حرمش گردیدن است.

پرتو این کوکب رخشان نگر / کوکبه شاه خراسان نگر
آینه غیب‌نما را ببین / ترک خودی گوی و خدا را ببین
هر که بر او نور «رضا» تافته است / در دل خود گنج رضا، یافته است
سایه شه مایه خرسندی است / ملک «رضا» ملک رضامندی است
کعبه کجا؟ طوف حریمش کجا؟ / نافه کجا؟ بوی نسیمش کجا؟
خاک ز فیض قدمش زر شده / وز نفسش نافه معطر شد

(رهی معیری)

شتحیات

چند صباحی است که ننوشته ام و این نیز هم از مقتضیات عصری است که در آن زندگی می‌کنیم. عصری که چون تبل صدایش زیاد است اما درونش خالی. عصری که صبح مؤمنیم و شب کافر. عصری که تا چیزی را نبینیم باور نمی‌کنیم و برای همین سعی نمی‌کنیم چیزی را ببینیم، و شاید حتی سعیمان بر این است که چیزی را نبینیم. عصر ما، عصر جاهلیت است، جاهلیت مدرن.
بی‌شک تفاوت میان جاهلیت عصر ما که امام حاضر، ظاهر نیست، با عصری که هیچ نبی و امامی در آن نبوده است به همین‌جا ختم نمی‌شود، اما عمده‌ترین تفاوتمان در همین است. و همین است که ما را در ظاهر مغرور ساخته است. همین است که توهم تعالی و پیشرفت را در ما به‌وجود می‌آورد و کمال خویش را در این می‌بینیم که هر که مدرن‌تر کامل‌تر. و غافلیم. غافل از حقوقمان. غافل از تکالیفمان. و غافل از حقیقتمان. همین است که کسان دیگر را سد راهمان می‌بینیم. سد راه مدرنیسمی که در جان و روحمان رخنه کرده است و گمان می‌کنیم اگر از ما جدا شود زنده نخواهیم ماند.
البته اقتضای زندگی کنونی و راهی که بشر پیموده است ما را وادار به رفتار مدرن می‌کند اما معنیش این نیست که ما باید این وابستگی اجباری را مشتاقانه بپرستیم.
به نظر می‌رسد اما، بشر راه را اشتباه می‌پیماید و برای آنچه که با تقدیر آسمانی برایش رقم خورده است، تدبیر زمینی می‌جوید. غافل از اینکه اگر تنها اندکی در راه حقیقی کمال قدم می‌نهاد بخش اعظمی از نیازش به مدرنیته از میان می‌رفت. ما امروز وسیله را با هدف اشتباه گرفته‌ایم. ابزاری که باید به کمک ما در کمال حقیقی می‌آمد، اکنون چون زنجیری است دست و پا گیر که ظاهراً خلاصی از آن تا پایان ما امکان‌پذیر نیست.
قرار بود با کمک این ابزارها که گاهی زمان انجام یک کار را برای ما تا 100 برابر کمتر کرده‌اند، زمان بیشتری برای تفکر بیابیم و به تبع آن زمان بیشتری برای عبادت و زمان بیشتری برای نزدیکی به خدا و زمان بیشتری برای سعادت. قرار نبود که صبح تا شبمان را با این ابزارها مشغول باشیم و در آخر گمان کنیم که چه روز پربار و مفیدی داشته‌ایم. قرار نبود که برای عبادتمان وقت کم بیاوریم. قرار نبود که راه سعادتمان را گم کنیم.
به نظر می‌رسد، بشر راه را اشتباه پیموده است. بشر که می‌گویم مقصودم سیر تحولات اجتماعی اوست، وگرنه چه بسیارند کسانی که در همین عصر زندگی می‌کنند اما دچار هیاهوی مدرنیسم نیستند. و انگار که اگر کل زندگی مدرن را از او بگیرند و او را در یک جزیره با امکانات اولیه زیستن رها کنند برایش تفاوتی نخواهد داشت. و شاید بیشتر آن جزیره را دوست بدارد.
دارم تلاش می‌کنم که مثل همان جماعت باشم. جماعتی که دچار سیر تکامل بشر نیستند بلکه به دنبال تکامل خودند.

کمی حرف دارم راجع به تعاملات انسان با خود، خدا و خلق که بعداً خواهم نوشت.

صد شکر که اين آمد و …

fetr

بگذاريد همين ابتداي يادداشتم، عيد فطر را تبريک بگويم. عيدي که همه مؤمنان تلاش يک ماهه خود را براي بازگشت به فطرت پاک و زلال الهي خويش، اين وديعه بي دريغ ازلي، جشن مي گيرند.
آخرين روز ماه رمضان حس عجيبي دارد. از يک طرف به خاطر آمدن عيد، خوشحالي و از سوي ديگر از اينکه ماه دوست داشتني رمضان را تا يک سال از دست مي دهي، ناراحت. يک تجربه مثل تجربه خوف و رجاست. مثل اينکه توي دلت رخت بشورند.
البته شايد اين حس، مال مثل مني است که از ماه رمضانش خوب استفاده نکرده است. مثل مني که نمي داند بهره اش از ماه رمضان فقط لاغر شدن بوده است يا اينکه توانسته هم کمي از اثر گناهان خود را از ميان ببرد!
اما هرچه باشد عمر در حال گذر است و پيروز کسي است که امروزش را بهتر از ديروزش رقم بزند. ديروز هر چه بود و هر چه کرديم رفته است و از پس آن فردايي مي آيد که بايد اميد به رحمت پروردگار داشت تا موفق بود. البته انتظار اينکه يک شبه اثر گناهان صد ساله شسته شود، شايد دور از ذهن باشد، اما بي شک در يد رحمت الهي اين نيز شدني است. کافي است ايمان داشته باشيم به مغفرت او و پيمان فطرت الهي مان را که فطر الناس عليها است، به ياد آوريم و به آن پايبند باشيم. همان پيمان را که: الست برکم، قالوا بلي …
به اميد آنکه اين عيد برايمان سعيد باشد، اسعد الله ايامکم.

يادش به خير، هر سال با پدرم نماز عيد را مي خوانديم و اين دعا را که:
اللهم أهل الكبرياء و العظمة و أهل الجود و الجبروت و أهل العفو و الرحمة و أهل الـتـقـوى و الـمغفرة أسالك بحق هذا اليوم الذى جعلته للمسلمين عيداً و لمحمد (ص) ذخراً و شرفاً و كـرامةً و مزيداً أن تصلى على محمد وآل محمد و أن تدخلنى فى كل خير أدخلت فيه محمداً و آل مـحـمد و أن تخرجنى من كل سوءٍ أخرجت منه محمداً و آل محمد صلواتك عليه و عليهم اللهم إنى أسألك خير ما سألك به عبادك الصالحون و أعوذ بك مما استعاذ منه عبادك المخلصون.
صد حيف که امسال او هم نيست.

هماهنگي خودسازي و جامعه‌سازي

اگر تشکل را به معنای گروهی از افراد كه برای تحقق یک هدف واحد تلاش می‌کنند،‌ معنا کنیم، در آن صورت اعضای آن تشکل غالبا دارای «ایدئولوژی» یکسانی هستند. به این معنی که اعضای تشکل تحت تأثیر ایدئولوژی واحد گرد هم آمده‌اند تا اهداف یا یکي از اهداف آن ایدئولوژی را برآورده سازند.
شاید بداهتا این مطلب به ذهن خطور کند که یک ارزش،‌ گاه مورد اتفاق چند تفکر مختلف است و طبعا اهداف منطبق بر آن ارزش موجب خواهند شد تا یک تشکل با چند ایدئولوژی ایجاد شود. نتیجه‌ی چنین تفرقي به طور طبیعی آن است که به دلیل اختلاف عقیده‌ی میان اعضای تشكل و هم‌چنین عدم تفاهم بر روی موضوعات و مسایل درون‌تشکلی، تشكل دوام چندانی نداشته و به زودی منحل گشته یا به چند تشکل کوچک‌تر تقسیم خواهد شد.
در تشکل الهی، که ایدئولوژی آن مبتنی بر اصول دین اسلام است،‌ ارزش‌های گروه نیز برگرفته از تعالیم اسلامی و طبعا اهداف منطبق بر آن در راستای اعتلای جامعه‌ی دینی خواهد بود. بنابراین آن‌چه در این مقال می‌تواند محل گفتگو باشد، دیدگاه تفکر اسلامی نسبت به تشکل و رابطه‌ي فرد با آن است. ادامه نوشته

ایها العزیز …

امشب شبی بود که کاش تقدیرمان به خیر و نیکی رقم خورده باشد. کاش در تقدیرمان دیدار تو را نوشته باشند. کاش صدایمان لایق آن بوده باشد که گوش های مبارکت آن را بشنوند. کاش صدای ناله مان تا نزد تو آمده باشد.

یا ایها العزیز ! مَسَّنا و اهلنا الضُر و جِئنا ببضاعه مُزجاه و اَوفِ لَنَا الکَیل و تَصَدَّق علینا ؛ ان الله يَجزِي المتصدقين. (1)

پر کن دوباره کِیْل مرا ایها العزیز (2)
آخر کجا روم به کجا ایها العزیز

رو از من شکسته مگردان که سال‌هاست
رو کرده‌ام به سوی شما ایها العزیز

جان را گرفته‌ام به سردست و آمدم
از کوره راه‌های بلا ایها العزیز

وادی به وادی آمده‌‌ام از درت مران
وا کن دری به روی گدا ایها العزیز

چیزی که از بزرگی تو کم نمی‌شود
این کاسه را … فاوف لنا… ایها العزیز

خالی‌تر از دو چشم من این جان نیمه جان
محتاج یک نگاه تو یا ایها العزیز

- ما- جان و مال باختگان را رها مکن
بگذار بگذرد شب ما ایها العزیز

دستم تهی است… راه بیابان گرفته‌ام
دست من و نگاه شما ایها العزیز

التماس دعا

———————————
1) سوره مبارکه یوسف (ع)، آیه 88
2) شعر از مریم سقلاطونی