هماهنگي خودسازي و جامعه‌سازي

اگر تشکل را به معنای گروهی از افراد كه برای تحقق یک هدف واحد تلاش می‌کنند،‌ معنا کنیم، در آن صورت اعضای آن تشکل غالبا دارای «ایدئولوژی» یکسانی هستند. به این معنی که اعضای تشکل تحت تأثیر ایدئولوژی واحد گرد هم آمده‌اند تا اهداف یا یکي از اهداف آن ایدئولوژی را برآورده سازند.
شاید بداهتا این مطلب به ذهن خطور کند که یک ارزش،‌ گاه مورد اتفاق چند تفکر مختلف است و طبعا اهداف منطبق بر آن ارزش موجب خواهند شد تا یک تشکل با چند ایدئولوژی ایجاد شود. نتیجه‌ی چنین تفرقي به طور طبیعی آن است که به دلیل اختلاف عقیده‌ی میان اعضای تشكل و هم‌چنین عدم تفاهم بر روی موضوعات و مسایل درون‌تشکلی، تشكل دوام چندانی نداشته و به زودی منحل گشته یا به چند تشکل کوچک‌تر تقسیم خواهد شد.
در تشکل الهی، که ایدئولوژی آن مبتنی بر اصول دین اسلام است،‌ ارزش‌های گروه نیز برگرفته از تعالیم اسلامی و طبعا اهداف منطبق بر آن در راستای اعتلای جامعه‌ی دینی خواهد بود. بنابراین آن‌چه در این مقال می‌تواند محل گفتگو باشد، دیدگاه تفکر اسلامی نسبت به تشکل و رابطه‌ي فرد با آن است.
از دید اسلام، اصلاح خود و اصلاح جامعه لازم و ملزوم یکدیگرند. مثلی برگرفته از تعالیم اسلامی هست که می‌گوید: «با دستان کثیف نمی‌توان کار تمیز انجام داد». وقتی یک تشکل در راه اصلاح و اعتلای یک ارزش در جامعه، اهدافی را برنامه‌ریزی و دنبال می‌کند، درصورتی که این اهداف در میان اعضای آن (حداقل برخی از اعضای شاخص آن به عنوان الگو) تحقق نیافته باشد، به نظر می‌رسد، تحقق آن در جامعه دست‌نیاقتنی باشد. چرا که از دیدگاه دین مبین، حتی خداوند نیز اگر فاقد صفت کلی وجود می‌بود، هرگز نمی‌توانست آن صفت را به موجودات بدهد. از این‌رو بزرگان دینی و امامان معصوم علیهم‌السلام نقش بسیاری را برای «خودسازی» قایل شده‌اند.
از سوی دیگر اگر قرار بر این باشد که تا کسانی كه هنوز خود به هدفی دست نیافته‌اند، اقدام به ترغیب جامعه به سوی آن هدف نکنند نتیجه این خواهد شد که بسیاری از فعالیت‌های اجتماعی متوقف شده و برخی دیگر هرگز آغاز نشوند.
از دیدگاه قرآن، نگرش به خودسازی و جامعه‌سازی از نوع هماهنگی و همراهی میان آن دو است. در آیه‌ی شریفه‌ی 46 از سوره‌ی مبارکه‌ی سبا خدواند می‌فرماید:«قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله مثنی و فردی»: ای پیامبر بگو که من به یک سخن شما را پند می‌دهم و آن سخن این است که شما، خالصا، برای خدا دونفر دونفر، یا هر یک تنها، قیام کنید!
از این آیه نکات فراوانی در رابطه با تشکل الهی و اهداف آن استفاده می‌شود. حتی درباره‌ی این‌که آیا از دید اسلام تشکل و فعالیت گروهی امری پذیرفتني است یا خیر.
قیام برای خدا که در این‌جا به عنوان نصیحت و اندرز از زبان پیامبر آمده، نشان می‌دهد که این مساله خیر و صلاح بشر را در پی دارد چرا که موعظه و نصیحتی که در این آیه آمده علاوه بر خیرخواهی عام، به دلیل این‌که از سوی خداست، سعادت‌مندی بشر را هم شامل می‌گردد. قیام برای خدا دو وجه دارد:
- قیام علیه دشمن ظاهری که از آن به «جهاد اصغر» تعبیر می‌شود.
- قیام علیه دشمن نفس که از آن به «جهاد اکبر» تعبیر شده است.
از آن‌جایی که در آیه‌ی شریفه لفظ قیام به صورت مطلق به کار رفته، شامل هر دو نوعِ آن می‌شود. این اطلاق به این معنی است که (خودسازی) جهاداکبر و جامعه‌سازی (جهاد اصغر) هر دو به یک اندازه از اهمیت برخوردارند و بنابراین هیچ یک بر دیگری مقدم نیست. اما از سوی دیگر با توجه به روایات وارد شده در خصوص این‌که خودسازی را جهاد اکبر و جامعه‌سازی را جهاد اصغر نامیده‌اند، اهمیت و البته دشواری خودسازی و قیام علیه نفس معلوم می‌شود.
البته بسیار اتفاق می‌افتد که ما خودسازی را امری ساده و سهل در اندازه‌ی ساختمان‌سازی و… می‌پنداریم. حال آن‌که این امر جهاد است و آن هم جهاد اکبر، بدین معنی که ساختن خود حتی از جنگ با سلاح و شمشیر زدن و پیکار با دشمنان بسیار سخت‌تر است.
کلمه‌ی مثنی به معنی دونفری، کم‌ترین اندازه‌ی جمع است و نشانه‌ی کوچک‌ترین گروه یا تشکلی که ممکن است ایجاد شود. در آیه‌ی مذکور،‌ پس از بیان تنهاترین پند خدا و رسولش برای مردم (قیام برای خدا) دو وضعیت عملی نام برده شده است:
- قیام به صورت گروهی
- قیام به تنهایی
از آن‌جایی که در آیه کلمه‌ی «مثنی» ابتدا آمده، نشان از اهمیت قیام گروهی است و این‌که کلمه‌ی «فُردی» پس از آن آمده نشان از این است که حتی در بدترین شرایطی که امکان شکل‌گیری گروه نباشد، قیام فردی باید انجام گیرد. عطف میان این دو کلمه با حرف «و» به این نکته دلالت دارد که مطلوب‌ترین صورت آن است که هم به صورت گروهی هم به صورت انفرادی باید قیام کرد. و هردو با هم است که سعادت حقیقی را در پی دارد.
با توجه به آن‌چه ذکر شد و ‌از آن‌جایی که «قیام برای خدا» به هر عنوانی از امور که «برای رضای خدا انجام می‌گیرد»، صدق می‌کند (هم‌چون فعاليت‌هاي سیاسی، اجتماعی، اخلاقي، فرهنگی و…)، دین اسلام وجود تشکل را امری لازم و ضروری برای سعادت‌مندی دانسته است و تشکلی را که هدفش قیام برای خدا در هر زمینه‌ای باشد، «تشکل الهی» مي‌داند.
از آن‌چه گفته شد می‌توان نتیجه گرفت که ضرورت وجود تشکل برای اعتلا، ارتقا و سعادت جامعه و افرادش امری بدیهی است و درکنار آن افراد می‌بایست برای رسیدن به همان اهداف به تنهایی نیز تلاش نمایند. بنابراین تشکل مذکور می‌بایست در راستای اهدافش تمام اعضای خود را برای خودسازی و جامعه‌سازی به فعالیت وادارد.
هم‌چنین از آن‌چه گفتیم برمی‌آید که خودسازی پیش‌نیاز جامعه‌سازی است و زمینه‌ای برای آن و این دو در کنار هم است که معنای واقعی خود را می‌یابند هیچ تشکلی نباید صرفا زمینه‌ای برای جامعه‌سازی فراهم کند و از اعضای خود غافل بماند و تنها استفاده‌‌ی ابزاری از آن‌ها كند، ‌بلکه اعضای تشکل به عنوان اولویت اصلی در دست‌یابی به هدف ایجاد تشکل (كه قيام براي خداست) قرار دارند.

این یادداشت در شماره دوم نشریه فتیان به چاپ رسیده است.

اگر تشکل را به معنای گروهی از افراد كه برای تحقق یک هدف واحد تلاش می‌کنند،‌ معنا کنیم، در آن صورت اعضای آن تشکل غالبا دارای «ایدئولوژی» یکسانی هستند. به این معنی که اعضای تشکل تحت تأثیر ایدئولوژی واحد گرد هم آمده‌اند تا اهداف یا یکي از ارهداف آن ایدئولوژی را برآورده سازند.
شاید بداهتا این مطلب به ذهن خطور کند که یک ارزش،‌ گاه مورد اتفاق چند تفکر مختلف است و طبعا اهداف منطبق بر آن ارزش موجب خواهند شد تا یک تشکل با چند ایدئولوژی ایجاد شود. نتیجه‌ی چنین تفرقي به طور طبیعی آن است که به دلیل اختلاف عقیده‌ی میان اعضای تشكل و هم‌چنین عدم تفاهم بر روی موضوعات و مسایل درون‌تشکلی، تشكل دوام چندانی نداشته و به زودی منحل گشته یا به چند تشکل کوچک‌تر تقسیم خواهد شد.
در تشکل الهی، که ایدئولوژی آن مبتنی بر اصول دین اسلام است،‌ ارزش‌های گروه نیز برگرفته از تعالیم اسلامی و طبعا اهداف منطبق بر آن در راستای اعتلای جامعه‌ی دینی خواهد بود. بنابراین آن‌چه در این مقال می‌توانند محل گفتگو باشد، دیدگاه تفکر اسلامی نسبت به تشکل و رابطه‌ي فرد با آن است.
از دید اسلام، اصلاح خود و اصلاح جامعه لازم و ملزوم یکدیگرند. مثلی برگرفته از تعالیم اسلامی هست که می‌گوید: «با دستان کثیف نمی‌توان کار تمیز انجام داد». وقتی یک تشکل در راه اصلاح و اعتلای یک ارزش در جامعه، اهدافی را برنامه‌ریزی و دنبال می‌کند، درصورتی که این اهداف در میان اعضای آن (حداقل برخی از اعضای شاخص آن به عنوان الگو) تحقق نیافته باشد، به نظر می‌رسد، تحقق آن در جامعه دست‌نیاقتنی باشد. چرا که از دیدگاه دین مبین، حتی خداوند نیز اگر فاقد صفت کلی وجود می‌بود، هرگز نمی‌توانست آن صفت را به موجودات بدهد. از این‌رو بزرگان دینی و امامان معصوم علیهم‌السلام نقش بسیاری را برای «خودسازی» قایل شده‌اند.
از سوی دیگر اگر قرار بر این باشد که تا کسانی كه هنوز خود به هدفی دست نیافته‌اند، اقدام به ترغیب جامعه به سوی آن هدف نکنند نتیجه این خواهد شد که بسیاری از فعالیت‌های اجتماعی متوقف شده و برخی دیگر هرگز آغاز نشوند.
از دیدگاه قرآن، نگرش به خودسازی و جامعه‌سازی از نوع هماهنگی و همراهی میان آن دو است. در آیه‌ی شریفه‌ی 46 از سوره‌ی مبارکه‌ی سبا خدواند می‌فرماید:«قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله مثنی و فردی»: ای پیامبر بگو که من به یک سخن شما را پند می‌دهم و آن سخن این است که شما، خالصا، برای خدا دونفر دونفر، یا هر یک تنها، قیام کنید!
از این آیه نکات فراوانی در رابطه با تشکل الهی و اهداف آن استفاده می‌شود. حتی درباره‌ی این‌که آیا از دید اسلام تشکل و فعالیت گروهی امری پذیرفتني است یا خیر.
قیام برای خدا که در این‌جا به عنوان نصیحت و اندرز از زبان پیامبر آمده، نشان می‌دهد که این مساله خیر و صلاح بشر را در پی دارد چرا که موعظه و نصیحتی که در این آیه آمده علاوه بر خیرخواهی عام، به دلیل این‌که از سوی خداست، سعادت‌مندی بشر را هم شامل می‌گردد. قیام برای خدا دو وجه دارد:
- قیام علیه دشمن ظاهری که از آن به «جهاد اصغر» تعبیر می‌شود.
- قیام علیه دشمن نفس که از آن به «جهاد اکبر» تعبیر شده است.
از آن‌جایی که در آیه‌ی شریفه لفظ قیام به صورت مطلق به کار رفته، شامل هر دو نوعِ آن می‌شود. این اطلاق به این معنی است که (خودسازی) جهاداکبر و جامعه‌سازی (جهاد اصغر) هر دو به یک اندازه از اهمیت برخوردارند و بنابراین هیچ یک بر دیگری مقدم نیست. اما از سوی دیگر با توجه به روایات وارد شده در خصوص این‌که خودسازی را جهاد اکبر و جامعه‌سازی را جهاد اصغر نامیده‌اند، اهمیت و البته دشواری خودسازی و قیام علیه نفس معلوم می‌شود.
البته بسیار اتفاق می‌افتد که ما خودسازی را امری ساده و سهل در اندازه‌ی ساختمان‌سازی و… می‌پنداریم. حال آن‌که این امر جهاد است و آن هم جهاد اکبر، بدین معنی که ساختن خود حتی از جنگ با سلاح و شمشیر زدن و پیکار با دشمنان بسیار سخت‌تر است.
کلمه‌ی مثنی به معنی دونفری، کم‌ترین اندازه‌ی جمع است و نشانه‌ی کوچک‌ترین گروه یا تشکلی که ممکن است ایجاد شود. در آیه‌ی مذکور،‌ پس از بیان تنهاترین پند خدا و رسولش برای مردم (قیام برای خدا) دو وضعیت عملی نام برده شده است:
- قیام به صورت گروهی
- قیام به تنهایی
از آن‌جایی که در آیه کلمه‌ی «مثنی» ابتدا آمده، نشان از اهمیت قیام گروهی است و این‌که کلمه‌ی «فُردی» پس از آن آمده نشان از این است که حتی در بدترین شرایطی که امکان شکل‌گیری گروه نباشد، قیام فردی باید انجام گیرد. عطف میان این دو کلمه با حرف «و» به این نکته دلالت دارد که مطلوب‌ترین صورت آن است که هم به صورت گروهی هم به صورت انفرادی باید قیام کرد. و هردو با هم است که سعادت حقیقی را در پی دارد.
با توجه به آن‌چه ذکر شد و ‌از آن‌جایی که «قیام برای خدا» به هر عنوانی از امور که «برای رضای خدا انجام می‌گیرد»، صدق می‌کند (هم‌چون فعاليت‌هاي سیاسی، اجتماعی، اخلاقي، فرهنگی و…)، دین اسلام وجود تشکل را امری لازم و ضروری برای سعادت‌مندی دانسته است و تشکلی را که هدفش قیام برای خدا در هر زمینه‌ای باشد، «تشکل الهی» مي‌داند.
از آن‌چه گفته شد می‌توان نتیجه گرفت که ضرورت وجود تشکل برای اعتلا، ارتقا و سعادت جامعه و افرادش امری بدیهی است و درکنار آن افراد می‌بایست برای رسیدن به همان اهداف به تنهایی نیز تلاش نمایند. بنابراین تشکل مذکور می‌بایست در راستای اهدافش تمام اعضای خود را برای خودسازی و جامعه‌سازی به فعالیت وادارد.
هم‌چنین از آن‌چه گفتیم برمی‌آید که خودسازی پیش‌نیاز جامعه‌سازی است و زمینه‌ای برای آن و این دو در کنار هم است که معنای واقعی خود را می‌یابند هیچ تشکلی نباید صرفا زمینه‌ای برای جامعه‌سازی فراهم کند و از اعضای خود غافل بماند و تنها استفاده‌‌ی ابزاری از آن‌ها كند، ‌بلکه اعضای تشکل به عنوان اولویت اصلی در دست‌یابی به هدف ایجاد تشکل (كه قيام براي خداست) قرار دارند.
  1. بدون دیدگاه

  1. بدون تراک بک