شتحیات

چند صباحی است که ننوشته ام و این نیز هم از مقتضیات عصری است که در آن زندگی می‌کنیم. عصری که چون تبل صدایش زیاد است اما درونش خالی. عصری که صبح مؤمنیم و شب کافر. عصری که تا چیزی را نبینیم باور نمی‌کنیم و برای همین سعی نمی‌کنیم چیزی را ببینیم، و شاید حتی سعیمان بر این است که چیزی را نبینیم. عصر ما، عصر جاهلیت است، جاهلیت مدرن.
بی‌شک تفاوت میان جاهلیت عصر ما که امام حاضر، ظاهر نیست، با عصری که هیچ نبی و امامی در آن نبوده است به همین‌جا ختم نمی‌شود، اما عمده‌ترین تفاوتمان در همین است. و همین است که ما را در ظاهر مغرور ساخته است. همین است که توهم تعالی و پیشرفت را در ما به‌وجود می‌آورد و کمال خویش را در این می‌بینیم که هر که مدرن‌تر کامل‌تر. و غافلیم. غافل از حقوقمان. غافل از تکالیفمان. و غافل از حقیقتمان. همین است که کسان دیگر را سد راهمان می‌بینیم. سد راه مدرنیسمی که در جان و روحمان رخنه کرده است و گمان می‌کنیم اگر از ما جدا شود زنده نخواهیم ماند.
البته اقتضای زندگی کنونی و راهی که بشر پیموده است ما را وادار به رفتار مدرن می‌کند اما معنیش این نیست که ما باید این وابستگی اجباری را مشتاقانه بپرستیم.
به نظر می‌رسد اما، بشر راه را اشتباه می‌پیماید و برای آنچه که با تقدیر آسمانی برایش رقم خورده است، تدبیر زمینی می‌جوید. غافل از اینکه اگر تنها اندکی در راه حقیقی کمال قدم می‌نهاد بخش اعظمی از نیازش به مدرنیته از میان می‌رفت. ما امروز وسیله را با هدف اشتباه گرفته‌ایم. ابزاری که باید به کمک ما در کمال حقیقی می‌آمد، اکنون چون زنجیری است دست و پا گیر که ظاهراً خلاصی از آن تا پایان ما امکان‌پذیر نیست.
قرار بود با کمک این ابزارها که گاهی زمان انجام یک کار را برای ما تا 100 برابر کمتر کرده‌اند، زمان بیشتری برای تفکر بیابیم و به تبع آن زمان بیشتری برای عبادت و زمان بیشتری برای نزدیکی به خدا و زمان بیشتری برای سعادت. قرار نبود که صبح تا شبمان را با این ابزارها مشغول باشیم و در آخر گمان کنیم که چه روز پربار و مفیدی داشته‌ایم. قرار نبود که برای عبادتمان وقت کم بیاوریم. قرار نبود که راه سعادتمان را گم کنیم.
به نظر می‌رسد، بشر راه را اشتباه پیموده است. بشر که می‌گویم مقصودم سیر تحولات اجتماعی اوست، وگرنه چه بسیارند کسانی که در همین عصر زندگی می‌کنند اما دچار هیاهوی مدرنیسم نیستند. و انگار که اگر کل زندگی مدرن را از او بگیرند و او را در یک جزیره با امکانات اولیه زیستن رها کنند برایش تفاوتی نخواهد داشت. و شاید بیشتر آن جزیره را دوست بدارد.
دارم تلاش می‌کنم که مثل همان جماعت باشم. جماعتی که دچار سیر تکامل بشر نیستند بلکه به دنبال تکامل خودند.

کمی حرف دارم راجع به تعاملات انسان با خود، خدا و خلق که بعداً خواهم نوشت.

  1. زندگي ميان آهن انسان را به موجودي بي روح و سرد بدل ساخته است. انسانهايي كه در فراق طبيعت احساس را از كف داده اند. انسان هاي به ظاهر مدرني كه در جاهليتي بدتر از جاهليت عرب به سر مي برند.
    مدرنيته پوششي شده است براي بت پرستي و خودپرستيشان.
    خجالت مي كشند بت را بپرستند كه مبادا همچون عرب جاهل به سخره گرفته شوند كه چه كوته نظراني بودند.
    مظاهر زندگي مدرن كه سنگ و چوبي بيش نيستند پوشش خوبي شده است براي بت پرستيشان.
    و انسان امروز در توهم عقلانيت به سر مي برد.
    يا حق

  2. سلام بر دوست عزیز
    خسته نباشید.
    می دونم سرتون شلوغه ولی اگر فرصت کردید منتظر یک نقد جانانه نسبت به مقالاتی که این روزها می نویسم داشته باشید.
    برای بهتر شدن این نوع مقالات نیازمند نقدشما هستم.

  1. بدون تراک بک